درباره وبلاگ


به نام تنها آشفتگان دیار سرنوشت تقدیم به تمامی آنانی که هنوز هم تکه ای از آسمان در چشمانشان جرعه ای از دریا در دستانشان و تجسمی زیبا از خاطره ایثار گل های سرخ در معبد ارغوانی دلهایشان به یادگار مانده است. نخستین چکه ناودان یک احساس را در قالب کلامی از جنس تنفس باغچه معصوم یاس به روی حجم سفید یک دفتر میریزم و آن را با لحجه همه عاشقای این گیتی بی انتها به آستان نیلوفری تمامی دلهای زلال هدیه میکنم. در پناه خالق نیلوفرها مهربان و شکیبا بمانید.
آرشيو وبلاگ
پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 37
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 62
بازدید ماه : 62
بازدید کل : 23293
تعداد مطالب : 90
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1



http://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.comhttp://roozgozar.com



- ––––•(-• کلبه خفتگان عاشق •-)•–––– -




از خدا پرسیدم دوست دارید بندگانتان چه بیاموزند؟ گفت: "بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند، عاشقشان باشد" "بیاموزند که انسانهایی هستند که آنها را دوست دارند اما نمی دانند که چگونه عشقشان را ابراز کنند..."


سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 1:44 ::  نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~

امان از این دل تنگی که راحت میتواند امان هر کسی راببرد, امشب من مانده ام و یک دنیا دل تنگی و دیوانگی, من مانده ام و این تصور که عبور ثانیه ها چقدر ناچیز است و دیواره بغض من چه نازک؟

کجاست جاده ای که مرا به تو برساند؟کجاشت آن شبگرد شوریده ای که صدای محزونش مرهمم باشد؟کجاست دفتر خاطراتم که غمها را بر دوشش نهم؟!

سالها به امید خط پایان بر خط استوایی تنهایی ام دویدم به انتهای هستی ام رسیده ام ولی به انتهایی آن هرگز...



سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 1:44 ::  نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~

در خواب ناز بودم شبی                 دیدم کسی در می زند

در را گشودم روی او                     دیدم غم است در می زند

ای دوستان بی وفا                        از غم بیاموزید وفا

غم با آن همه بیگانگی                  هر شب به من سر می زند



جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 5:5 ::  نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~

xzczc

پروردگارا به من بیاموز دوست بدارم کسانی را که دوستم  ندارند
 
عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند

بگریم برای کسانی که هرگز غمم را نخوردند

به من بیاموز لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم ننواختند

محبت کنم به کسانی که محبتی درحقم نکردند



جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 4:43 ::  نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~

 

ميدوني وقتي خدا داشت بدرقه ات مي كرد بهت چي

گفت؟

گفت: جايي كه ميري مردمي داره كه تو رو مي

شكنند، نكنه غصه بخوري



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 21:38 ::  نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~

مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش این وزن آواز من است,عشقی که گرم

و شدید است زود میسوزد و خاموش میشود..مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست

داشته باش این وزن آواز من است اگر مرا بسیار دوست میداری شاید این حس تو صادقانه

نباشد.کمتر دوستم بدار تا ناگهان عشقت به پایان نرسد من به کم هم قانعم اگر عشق تو اندک و

كم اما صادقانه باشد




ادامه مطلب ...


پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 21:31 ::  نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~

 

در عرض یک دقیقه می شه یکی رو خورد کرد

           در عرض یک ساعت می شه کسی رو دوست داشت 




ادامه مطلب ...


پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 20:5 ::  نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~

یک دنیا حرف برای تو دارم ، یک دنیا پر از حرفهای نگفته، یک دنیا پر از بغض های نشکفته. با منی ، هر جا و اینک آمده ام تا مثل همیشه سنگ صبور روزهای دلتنگی ام باشی!

دلم به وسعت یک آسمان تیره غمگین است . صدایی نیست ، مأوایی نیست ، حتی سایبان روزهای دلتنگی نیز دیگر جوابگوی دلتنگی هایم نیست.

من آمده ام! اینجا ، کنار دلواپسی های شبانه ات،‌ کنار شعله ور شدن شمع وجودت ،اما نمی دانم چرا دلم آرام نمی گیرد...



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:, :: 20:0 ::  نويسنده : ~*¤ راوی ¤*~

من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض مادر بزرگ آموختم

من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم

من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم

من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم

 

من صداقت را از یک رنگی ابر های سفید آموختم

 

من وفا را از کبوتران بر شاخه های خشکیده آموختم

 

من گذشت زمان را از چشم های منتظر آموختم

 

من عطش را از چکاوک های خانه همسایه آموختم

من ایمین را از کودکان معصوم آموختم


 

و من آموختم هر چه را که می خواهم فقط از معبود یکتا بخواهم



چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 18:55 ::  نويسنده : §¤*~ مهربان ~*¤§

اي دل بازهم براي تومي نويسم

براي توكه با تو بودنم تنها دليل بودن است

براي تو كه بي توام در زندگي قراري نيست

براي تو كه با تپشت مي تپم وبا نفست نفس مي كشم

براي تو كه درقصر دلم برتخت نشسته اي

آري براي تو

بنشين وحكومت كن كه محكم جايي داري

وهر روز هنگام شفق برلب ايوان بيا

و رقص دخترك خيال رادرباغ گل قصرت نظاره گر باش وببين كه اين دخترك باگيسوان بلند و چشمان دلفريب چگونه تو را مي لرزاند



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 18:39 ::  نويسنده : §¤*~ مهربان ~*¤§

صفحه قبل 1 صفحه بعد